وقتي ردپاي خدا را در زندگي پيدا كردم...
فهميدم ميتوانم پاهايم را از گليمم درازتر كنم!!!
و خواسته هايم از قد خودم بزرگتر باشند!!!
و حتي آرزوهايم محال!!!
وقتي لبخند خدا را درميان دعاهايم ديدم...
"ترس" برايم معنايش را از دست داد...
و جايش را "ايمان" پر كرد...
هنوز از ياد نبرده ام...
چه گله هايي كردم براي سختي راه...
و خدا چگونه مرا به بالاي كوه هدايت كرد...
و فراموش نكرده ام كه چه نااميدانه...
درپي جرعه اي آب بودم...
و خداوند چگونه سيرابم كرد...
وعده ي خدا اين است:
"دستانت را به من بده...
تا فتح كني دنيا را...
و ممكن كني،ناممكن ها را...
4 امتیاز + /
0 امتیاز - 1394/07/10 - 15:03 در
نوشته هایی برای خدا
خیلی زیبا بود
1394/07/10 - 22:41 توسط Mobile